یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

 
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا   بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی   سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست   من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم   دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار   اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود   ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت   اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند   در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین   خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی‌جیب خود نمی‌کردی سفر   این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
 

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 بهمن 1390برچسب:شهریار- امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا