شعر زیبا
در چشم بيمارم، امشب چه زيبايي ..................... هر سو كه مي گردم گويي همانجايي
در باغ ذهنم باز، عطــــر تو پيچيـــده ........................ ياد تــو رويانده هــر گوشه رويـايي
امشب چه بيمارم؛ در تاب و تب جسمم ............... ماه و تب و رويت؛ يارب چه غوغايي
صد خوشه مهتابي، جادوي پرويني ......................... لبخنـــد الهـامي، باغي شكوفــايي
وقتيكه مي خندي با شورو شوقت باز .................... هنگــامه اي گويي هميشه بر پايي
اما چو مي بنـدي چشمان مستت را ...................... مي افكند ســايه هر گوشه تنهـــايي
گويي كسـي هـر بار با رفتنت در من ..................... مي بنــدد از جانـم رخت شكيبـايي
تنهــاي تنهايـــم وقتي نباشي تو، ..........................در اوج عشقم باز، وقتيـكه مي آيي
اي كاش رازم را افشــا كند روزي ......................... چشمان بي تابـــم در اوج رســـوايي؛
وقتيكه مي گويم، من عاشقم يعني؛ ................ در قلب من جايي است، هميشه آنجايي