یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

یکی در مرگ میرقصد

اگر چه زندگی‌ روزمره فکر ، روح و روان ما را در خود فرو برده


ولی‌ یاد بزرگانی را زنده می‌کنیم که هشت سال بی‌ ادعا جنگیدن


تا ما و نسل‌های بعد ، ایرانی باشند ، کسانی‌ که اگر نبودند


شاید امروز ما به همین زبان فارسی هم صحبت نمی‌کردیم


یاد تمام شهیدان و جانبازان "خالص" جنگ جاودانه باد.







فرق است میان دو پوتین

یکی در رق.ص می میرد


یکی در مرگ می رق.صد!!!


ماندگاری پوتین در رسانه بود و


ماندگاری حماسه


در پوتین برادرم

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:رقص,جانباز,شهید,پوتین,فارسی,جنگ,بی ادعا,ایران,حماسه,مرگ,
  • بدترین سیلی که خوردم.......

    پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که

    نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!

    زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم

    یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و

    میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....
    منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی به این بچه ی
    مزاحم نگفتم !

    اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون
    و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد
    بگیرین مزاحم دیگران نشین و....

    طفلی دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت
    شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

    ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت :

    آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه!

    این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل
    بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...

    من دیگه واقعا نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!

    حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!

    کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!

    و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

    یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر

    استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

    تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!

    حتی بهم آدامس هم نفروخت!

    هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبم مونده ! چه قدرتمند بود!!!

    مواظب باشید با کی درگیر میشید!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:نابود,سیلی,دخترک,گل,ادامس,اعصبانیمهربون,درگیر,بی ادعا,فرشته,کوچولوقدرتمند,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    یکی در مرگ میرقصد

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا