یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

فقط کمی شاد باشید

مادری به بچه اش میگه: میدونم شیطون گولت زد موهای خواهرتو کشیدی. بچه هه میگه: آره ولی لگدی که زدم تو شیکمش ابتکار خودم بود….

………………………………………………………………..

X تو جاده داشته رانندگی میکرده، یهو میبینه یه کامیون داره از روبروش میاد، میزنه رو ترمز میبینه ترمزش نمیگیره، رفیقشو صدا میکنه میگه: پاشو پاشو تصادفو ببین….

………………………………………………………………..

به یارو میگن سفره حج چطور بود؟ میگه عالی، خیابوناش تمیز، برجاش بلند، ماشین ها همه آخرین مدل، یه جای دیدنی هم داشت که خیلی شلوغ بود من دیگه نرفتم….

………………………………………………………………..

X داشته یکی رو بدجور میزده و هی داد میزده کمک کمک. بهش میگن بابا تو که داری اینو می زنی، تو چرا کمک می‌خوای. میگه: آخه این گفته اگه بلند شم لهت میکنم….
………………………………………………………………..

X رادیولوژیست بوده، به مریض میگه: تو عکستون یک شکستگی بزرگ در دنده راستتون دیدم، اما اصلاً نگران نباشید خودم با فتوشاب درستش کردم…..

………………………………………………………………..

X به رفیقش میگه: من یه میمون پیدا کردم چیکارش کنم؟…میگه: ببرش باغ وحش….فردا رفقیش میبینتش، میگه بردیش؟ یارو میگه: آره، تازه امشب هم میخوام ببرمش سینما…..

………………………………………………………………..



یارو میره مانور از هواپیما می پره چترش باز نمی شه. میگه خدا رحم کرد مانور بود…..

………………………………………………………………..

یارو اسم نویسی میکنه واسه موبایل، میگه: خدا کنه نوکیا باشه…

javahermarket

کاش گاهـــی مـــرد بـــودم!

من یک زنم اما ...
کاش گاهی مـــرد بـــودم
می شد تنهاییـــم را....به خیابان بیـــاورم،
سیـــگاری دود کنم و نگران نـــگاه های مـــردم نباشـــم،
...
کاش گاهـــی مـــرد بـــودم،
می شـــد شـــادی ام را....به کوچه ها بریزم....
با صدای بلند بخنـــدم،
و هیچ ماشینـــی.....برای ســـوار کردنـــم....ترمز نکنـــد...
کاش گاهی مرد بودم...
مرد بودم در شهری که زنانگی یعنی،
خفقان ...!
یعنی اسارت رفتار و حضور ...!

دلم مُرد از زنانگی ...
کاش گاهی مَرد بودم...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دلنوشته,شعر,زن,مرد,شهر,خیابان,اسارت,رفتار,ترمز,ماشین,کاش,سیگار,نگران,
  • عشق

    مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.

    آنها عاشقانه یکدیگررا دوست داشتند


    زن جوان : یواش تر برو من می ترسم


    مرد جوان : نه این جوری خیلی بهتره


    زن جوان : خواهش می کنم من خیلی می ترسم


    مرد جوان: خوب اما اول باید بگی خیلی دوستم داری


    زن جوان: دوستت دارم حالا می شود یواش تر برونی؟


    مرد جوان : مرا محکم بگیر


    زن جوان : خوب حالا می شه یواش تر بری؟


    مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت مرا بر داری و روی سر خود
    بگذاری اخه نمی تونم راحت برونم اذیتم می کنه.


    روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود.

    برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید.

    در این حادثه که به دلیل بریدن ترمز موتور رخ داد یکی از دو سرنشینان زنده ماند و دیگری در گذشت
    مرد جوان از خالی شدن ترمز اگاهی یافته بود.

    پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند
    با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای اخرین بار دوستت دارم از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:زن,جوان,خواهش,ترس,محکم,داستان,عشق,عاشقانه,سوار,موتور,دل,شب,یواش,عاشق,سیکلت,مرگ,ترمز,برخورد,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    فقط کمی شاد باشید

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا