نه ...همین که هستی کافی نیست!
نمی دانی این فقط بودنهایت چقدر آزارم می دهد!
گویی که معلق در میان ِ نبودن های کابوس وارت ایستاده ام.
من تو را لبریز از خودت می خواهم…
با تمام نفس بریده گی هایت وقتی که سنگینی نام ِ مرا صدا می زنی
وقتی که هجوم ِ نگاه غریبانه ات،
قلعه ی قلب ِ سنگی ام را بی هیچ مقاومتی تسخیر می کند.
نه! همین که هستی کافی نیست!
من تو را شبیه خودت می خواهم…
شبیه لحظه هایی که دلبرانه آغاگر ِ دلواژه های شبانه ام می شوی
همین که فقط هستی ... کافی نیست