سکوت کافیست
دوباره برگشت
و باز هم غروب یعنی برگرد به خانه
به دلتنگی ها
و به بی اویی
راستی سلام
دوباره در همان جاده ام
فصل شهریور ماه است
بوی پاییز اما میدهد
پاهایم خیلی خستس
و دوباره این سردرد نشسته است
راستی خدایا
دوست داری کمی با من هم مسیر شوی
کنارم خالیست
به لطف تو خالی شده است
دوست داری هم شانه من
قدم زنی
کمی این مسیر را بیایی ببینی چه طعمهایی دارد
شور و شیرین
پر از خاطرات و آخرش دلگیری
پراز کار و دوندگیست
و بازهم
کفشهای خسته من
و این درد
..
دوست داری کمی دستهایت را بگیرم
دیگر خالی است
سرد هم ماند
نترس
گرمایی ندارد که دلت را بلرزاند
همراه میشوی کمی با من
اینبار کمی تو حرف بزن
لبهایی واژه ام خاموشند
خسته اند
دیگر گوشهایم
تشنه ترند تا لبهایم
بیا کمی حرف بزن
سکوت کافیست
بیا قسمت را تغیر دهیم
باشد هرچقدر دوست داشتی مرا دعوا کن
گله کن
فقط کمی حرف بزن
دارم پیر میشوم
بی تو
بی او