کاش زندگــــی مرا ببیند
من اينجا
با گوشه اي از خاطرات
با دلي از هم گسسته
و فكري پريشان
زانوي غم به بغل گرفته ام
آخر زندگي چيست؟
مگر بازي كودكانه اي كه پر از دعواس؟
پس من بازيچه ام
به هر كجا سر مي نهم فرو ميريزد
مگر نه اينكه زمين محكم است؟
پس چرا تاب مرا ندارد؟
كاش زندگي مرا ببيند
كاش روزگار تنهايم نگذارد
كاش نبودم
كاش نباشم