یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

بن بست خاطرات

دور شديم از هم
به قدر دو عشق
دو هزار خاطره
از هزار كوچه
زير بارانهاي گاهي تند
براي تو
گاهي آرام
براي من...
من ميخواهم راه ببرم از چشمانت
به آن كوچه ها
كه تو هنوز نيامده بودي ازشان بگذري
اما من
زير برف باران
باپاهاي خيس زق زق كن
به انتظار ايستاده بودم
براي چشمهايي كه نيامد
ايستاده بودم
..
تو به سرانگشتهاي من مي آويزي و مي پيچي
تا مگر گرماي تني تب دار
در سرماي اطاقهاي خالي و ساكت را
دوباره پيدا كني..
نميشود
ماهركدام
بن بست خاطرات خوديم
هزار خروار آجر آوارگيهاي مكرر

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:انگشت,ایستاده,خیس,خاک,ساکت,بن بست,خاطرات,اوارگی,گاهی,تند,عشق,هنوز,کوچه,باران,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    بن بست خاطرات

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا