یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

بن بست خاطرات

دور شديم از هم
به قدر دو عشق
دو هزار خاطره
از هزار كوچه
زير بارانهاي گاهي تند
براي تو
گاهي آرام
براي من...
من ميخواهم راه ببرم از چشمانت
به آن كوچه ها
كه تو هنوز نيامده بودي ازشان بگذري
اما من
زير برف باران
باپاهاي خيس زق زق كن
به انتظار ايستاده بودم
براي چشمهايي كه نيامد
ايستاده بودم
..
تو به سرانگشتهاي من مي آويزي و مي پيچي
تا مگر گرماي تني تب دار
در سرماي اطاقهاي خالي و ساكت را
دوباره پيدا كني..
نميشود
ماهركدام
بن بست خاطرات خوديم
هزار خروار آجر آوارگيهاي مكرر

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:انگشت,ایستاده,خیس,خاک,ساکت,بن بست,خاطرات,اوارگی,گاهی,تند,عشق,هنوز,کوچه,باران,
  • سخن مرا بشنو...

    ای تندر خیال،ای باد وحشی غرب ،ای دم سرد خزان،ای وجود نامرئی که برگهای مرده ،از برابر تو همچون ارواح از مقابل جادوگران میگریزند، تو که دانه های بالدار درختان را بردوش خود مینشانی وبه خوابگاه تاریک زمستانی آنان میبری ،سخن مرا بشنو ...
    تو که در مسیرت ابرها چون برگهای نیم مرده روی زمین ،ازشاخه های در هم آمیخته آسمان ودریا فرو میریزند وبا خود باران ورگبار به ارمغان می آورند...سخن مرا بشنو.
    اگر من برگی خشک بودم ومیتوانستم بر بال تو نشینم و از زمین برخیزم ،
    اگر ابری تند گذر بودم ومیتوانستم همراه تو بگریزم ،
    اگر موج دریا بودم و میتوانستم با دست تو به پیچ وتاب درآیم وبا نیروی تو ،ای سرکش نا مغلوب شدنی ،شریک شوم،
    اگر لا اقل میتوانستم بدوران کودکی بازگشت کنم وچون آن روزگاران شیرین که در نظرم پیشی گرفتن از سرعت سیر آسمانی توکاری بس ساده وناچیز بود،شریک ولگردی تو در آسمان گردم ،
    در آنصورت دیگر احتیاج بدان نداشتم که چنین با زندگی ستیزه کنم وبرای نجات خود ازچنگ نومیدی وغم ،دست بدامان تو زنم .
    اما اکنون،از تو تقاضا دارم که مرا چون موج دریا،چون پاره ابری سبک ،چون برگی خشک با خود برگیری وهمراه ببری ،
    زیرا دیرگاهی است که در خارستان زندگی افتاده ام واز زخمهای تنم خون میچکد!ای باد غرب،بار سنگین ایام پشت کسی را زیر خود تا کرده که خود همچون تو سرکش وتندومغرور است.
    همچنانکه با وزش خود جنگل خاموش را ارغنون وار بناله در می آوری ،مرا نیز ارغنون خود کن ،چه باک اگر من نیز دراین راه چون درختان جنگل برگ وبار خویش را ازکف بدهم؟
    مرا ارغنون خود کن تا با دست توانای تو ،از دل من وجنگل ،نوای عمیق خزانی که با همه افسردگی خود دلپذیر است برخیزد.
    ای روح سرسخت وخشمگین ،ای باد سرکش،بیا وروح من شو،بیا وخود من شو!

    javahermarket

    و این جا منم؛

    مزار من

    و این جا منم؛

    فرسنگ ها دور از تو.

    نفس هایم به شماره می افتند، بیا خودت را برسان به من.

    و این دم و بازدم های آخرم را بشمار...

    و وقتی تمام شد، بر سر مزارم گریه کن.

    قبرم همین جاست،

    پوشیده شده در میان شن های ساحل،

    و نزدیک به این دریای مواج.

    روی آن امواج، لبخند سرد آخرم را،

    با ضربات آرام و تند، حک کرده اند، و صدف های درشت و ریز...

    بگذریم... تمام قصه همین است:

    "تنها برای یک ثانیه، مرگ هم آغ و ش من بود

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 18 مهر 1391برچسب:تنها,مرگ,دلنوشته,زیبا,ساحل,صدف,شن,لبخند,قصه,ارام,تند,
  • 7ثانیه طول میکشد تا غذا از دهان به معده برسد

    موی انسان تحمل وزن ۳ کیلو را دارد

    طول آلت تناسلی مرد ۳ برابر شستش می‌باشد

    استخوان باسن از سیمان محکمتر است

    قلب زنان از مردان تندتر میزند

    حدودا هزار میللیارد باکتری روی پا وجود دارد

    زنان دو برابر مردان چشم میزنند

    وزن پوست انسان دو برابر مغزش است

    بدن شما برای ایستادن از بیش از سیصد ماهیچه استفاده می‌کند

    اگر بزاق شما حلال نباشد نمیتوانید مزهٔ غذاها را تشخیص دهید

    خانمها مدتیست این متن را تمام کرده اند

    مردانی که هنوز مشغول خواندن هستند در حال اندازه گرفتن "شست" خود میباشند

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    بن بست خاطرات

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا