یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

هــــــــزاران

ماه را دوست ندارم
و تو ميخواستي ماه دنياي من باشي
هرشب كه از پس ابرها مي ايد
به پشت پنجره
هزاران نگاه مشتاق
هزاران دعا
هزاران ذكر
هزاران اشك
هزاران اه
هزاران انتظار
هزاران قرار
هزاران هزار اتفاق
چشم به راه اويند
اما
من ستاره اي را دوست دارم
كه شريك هيچ نگاهي نباشد
كه از مستي اين همه اشتياق سرگردان در سير خود نچرخد
ماه
هرشب كه ميرود در سحرگاه
نويد بازگشتش را ميدهد
اما
چه تضميني ست
كه در پشت پنجره
ان نگاه مانده باشد؟
نه...
دلزده ام
از افسونگري و دلربايي
من ستاره اي دور ميخواهم
كه نگاهش هرزه گرد نباشد...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,دلربا,نگاه,هرزه,تضمین,پنجره,سحرگاه,ستاره,شریک,دعا,ذکر,انتظار,اشک,اتفاق,مشتاق,ابر,,
  • به غریب آشنا

    ای رهگذر ناآشنا،صدایت را شنیدم. هنوز هم میشنوم ودل ازین ندا غرق در نشاط دارم.آیاتو پرنده ای نواگر ی یا فقط آوائی هستی که در آسمان بیکران سرگردان است؟ بااینکه تو در نغمه دلپذیر خودجز وصف نور خورشید وگل نمیکنی،نمیدانم چرا نغمه تو برای من داستانی حکایت میکند که سراسر آن با رویاهای دورودراز آمیخته است . ای نوید بهار،تو برای من رهگذری ساده نیستی،وجودی نامرئی هستی.صدائی دلپذیر هستی.رازی پنهان هستی.صدائی هستی که من در روزهای دوران کودکی خود بدان گوش فرا میدادم وبه شنیدن آن در میان درختان ،در روی بوته های گل، در آسمان پهناور ،مشتاقانه جستجوی ترا میکردم.بارها برای یافتن تو در جنگلها وچمنزارها سرگردان شدم ، اما هرگز ترا که آرزو وعشق ومایه امید من بودی ،نیافتم.اکنون دوباره گوش به نغمه تو فرا داده ام. دوباره روی چمنها دراز کشیده ام وآنقدر به ترنم های تو گوش میدهم که بتوانم دوباره خودرا در روزگار دلپذیر کودکی احساس کنم. ای غریب آشنا ،ازپرتو وجود تو این دنیای تلخ ،برای من باز بصورت سرزمین جادوئی رویا وخیال در آمده.بصورت آن دنیایی درآمده که گوئی ازروز ازل تنها برای تو ساخته اند.ا،صدایت را شنیدم. هنوز هم میشنوم ودل ازین ندا غرق در نشاط دارم.
    آیاتو پرنده ای نواگر ی یا فقط آوائی هستی که در آسمان بیکران سرگردان است؟
    بااینکه تو در نغمه دلپذیر خودجز وصف نور خورشید وگل نمیکنی،نمیدانم چرا نغمه تو برای من داستانی حکایت میکند که سراسر آن با رویاهای دورودراز آمیخته است .
    ای نوید بهار،تو برای من رهگذری ساده نیستی،وجودی نامرئی هستی.صدائی دلپذیر هستی.رازی پنهان هستی.صدائی هستی که من در روزهای دوران کودکی خود بدان گوش فرا میدادم وبه شنیدن آن در میان درختان ،در روی بوته های گل، در آسمان پهناور ،مشتاقانه جستجوی ترا میکردم.
    بارها برای یافتن تو در جنگلها وچمنزارها سرگردان شدم ، اما هرگز ترا که آرزو وعشق ومایه امید من بودی ،نیافتم.
    اکنون دوباره گوش به نغمه تو فرا داده ام. دوباره روی چمنها دراز کشیده ام وآنقدر به ترنم های تو گوش میدهم که بتوانم دوباره خودرا در روزگار دلپذیر کودکی احساس کنم.
    ای غریب آشنا ،ازپرتو وجود تو این دنیای تلخ ،برای من باز بصورت سرزمین جادوئی رویا وخیال در آمده.
    بصورت آن دنیایی درآمده که گوئی ازروز ازل تنها برای تو ساخته اند

    javahermarket

    قلب های شکسته

    داستانی که می خواهم برایتان نقل کنم درباره ی سربازی است که پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه ی خود برگردد.

    سرباز قبل از اینکه به خانه برسد، از نیویورک با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت: " پدر و مادر عزیزم، جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه بازگردم، ولی خواهشی از شما دارم ، رفیقی دارم که می خواهم او را به خانه بیاورم."

    پدر و مادر او در پاسخ گفتند: "ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم."

    پسر ادامه داد:" ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید، او در جنگ به شدت آسیب دیده و در اثر برخورد به مین یک دست و پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم که اجازه دهید او با ما زندگی کند."

    پدرش گفت: " پسر عزیزم ، متاسفم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است، ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند."

    پسر گفت :" نه ، من می خواهم که او در منزل ما زندگی کند."

    آنها در جواب گفتند:" نه، فردی با این شرایط موجب دردسر ما خواهد بود. ما فقط مسئول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم آرامش زندگی ما را برهم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنی."

    در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.

    چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.

    پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی رفتند.

    با دیدن جسد پسر ، قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد. پسر آنها تنها یک دست و پا داشت!

    javahermarket

    قابل توجه خانم هائی که دوست دارند زیباتر شوند


    1- برای داشتن لب های

    جذاب کلام محبت آمیز به زبان آورید

    ۲ - برای داشتن چشمان

    زیبا به زیبایی های مردم


    و خوبیهای آنها توجه کنید

    ۳ - برای خوش اندام ماندن

    غذایتان را با گرسنگان تقسیم کنید

    ۴ - برای داشتن موهای زیبا

    بگذارید کودکی هر روز آن را نوازش کند

    ۵ ـ برای داشتن فرم مناسب در حالی راه بروید


    که میدانید هرگز تنها نیستید

    ۶ - انسانها بیشتر از اشیا

    احتیاج به تعمیر نو شدن


    احیا شدن مرمت شدن و

    رهاشدن دارند هیچ وقت

    هیچ کدام را دور نریزید

    ۷ - به خاطر داشته باشید

    هرگاه به دست یاری


    نیاز داشتید همیشه یکی

    در انتهای دست خودتان پیدا میکنید

    همین طور که سنتان بالا

    میرود شما متوجه میشوید


    که ۲ دست دارید یکی برای

    کمک به خودتان و یکی برای یاری دیگران

    ۸ - زیبایی یک زن به لباسهایی که میپوش


    به صورتش و به مدل مویش بستگی ندارد


    زیبایی یک زن در چشمانش پدیدار میشود


    چرا که آنها دروازه های باز قلبش هستند


    جایی که عشقش جای دارد

    ۹ - زیبایی یک زن در آرایشش نیست


    بلکه در زیبایی واقعی روحش اوست ،


    مهم این است که او مشتاقانه

    عشقش را نثار میکند

    ۱۰ - زیبایی واقعی یک زن با

    گذشت زمان افزایش می یابد

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 8 مهر 1391برچسب:عشق,لب,کودک,مرمت,حیا,احیا,زیبا,جذاب,رها,ارایش,واقعی,مشتاق,افزایش,نثار,قلب,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    هــــــــزاران

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا