بیا
مرا ورق بزن
تمام روزهای هفته من
پر از صدای شکستن است
تمام روزهای رفته من
پر از نا تمام هاست
کتابت را ببند و چشمهایت را هم
این یک جمله امری ست
عزیزم
دستت را به من بده
گوش کن
حدیث دبگری میگوید این دفتر
فصل خودخواهی نیست
انکه رهاست
غرور در بندش نمی کشاند
منیت ها را بردند
آن هنگام که ساقه هایش را شکستند
به یغما بردند
و اما خرده هایش را گذاشتند
تا که هر بار زخمی تر برگردد
برای یاد گرفتن معلوم و مجهولها
نقطه ها و علا مت ها و اشاره ها
و تمام این سوء تفاهم ها
همیشه هم فرصت اگر باشد
توانی نیست
آهسته تر قدم بردار
""""این دل کمی اگر ماندست آن هم برای توست""""
javahermarket
نوشته : نارون
تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:اهسته,قدم,فرصت,تفاهم,ورق,چشم,کتاب,شکستن,ساقه,زخمی,معلوم,مجهول,