یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

میدونی چرا؟

چشمها
می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟

وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟

وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟

وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟

چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن !

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:میدونی,چرا,رویا,حقیقت,چشمان,بسته,قابل دیدن,بوسه,قشنگترین,گریه,خدا,زیبا,,
  • باور کن

    دل

    تنگ توست

    بهانه هايش

    همه

    از آن توست

    چه كنم

    باران كه ميبارد

    ياد عهديست كه در خفا بين چشمان ما بسته شد

    رنگ خودخواهي به خود نگير

    ديدار در انتظار توست

    نگاهش به سمت توست

    به راه توست

    هر طپش قلبش

    براي توست

    ارام تر بگذر

    اين فكر آشفته را رها كن

    مهاركن

    كمي به وقت خستگي هارا چشيدن

    مرا باور كن

    دوست داشتنم را

    بدون خرده گيري

    بدون هراس

    بدون مهار

    بدون آنكه بخواهي چرايش را رنگ دهي

    باور كن

    دوست داشتنت را

    بيشتر از اينها

    باور كن

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,طپش,انتظار,چشمان,عهد,بهانه,اشفته,رها,خستگی,باور,مهار,رنگ,هراس,خرده,,
  • مادر

    مادر سر چشمه گیتی...
    غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن او که همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی سوار بر بال پرنده محبت دید.
    آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی اوست؟
    مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد...
    مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک...روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت.
    مادرم:
    قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار، تا چشمانم بهشت را نظاره کنند..

    javahermarket

    اعتیاد...

    قیافه ام تابلو شده بود



    گفتند :چی می کشی؟



    گفتم :چیز خاصی نمی کشم



    یه کم از روزگارمی کشم



    یه کمی هم دردمی کشم



    هرموقع هم عشقم بکشه نفس می کشم



    گفتند :نه چی میزنی؟



    گفتم :خودم که چیزی نمی زنم



    ولی



    دلم شور میزند



    چشمانم تار



    گفتند :نه یعنی چی مصرف می کنی؟



    گفتم :هان...زندگی مصرف می كنم...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:زندگی,مصرف,چشمان,تار,عشق,درد,قیافه,روزگار,خاص,تابلو,دلنوشته,عشق,تو,مصرف,اعتیاد,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    میدونی چرا؟

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا