یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

غفلت کرده‌ای مــادر !

غفلت کرده‌ای مــادر !

پشت ِ یک قلب ِ عـاشق ،

فرزندت آرام آرام می‌‌میرد !

و تــو ،

فراموش کردن را ،

به من نیاموختی !

مــادر ؛

به من بیاموز ،

چگونه دوست نداشته باشم ،

مـرا دریـاب مـادر...

خالی‌ ِلحظه‌های ِمن ، پُر از اندوهی ژرف است !

که مرا به نبودن ،

نزدیک و نزدیک تر می‌کند...

مــادر ؛

از ضربان ِقلب ِمن بگیر ، این غم ِ کُشنده را...

من ،

آرام آرام

می‌میرم !!!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:غفلت,مادر,ضربان,قلب,اندوه,فراموش,
  • سربازآمریکایی

    ر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنى ،دراین هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.

    چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه
    سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.
    پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
    با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.
    پسر آنها یک دست و پا نداشت !

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:داستان,پسر امریکایی,قلب,پدر,مادر,پسر,اطلاع,سانحه,ارامش,تلفن,بهتر,فراموش,
  • دلنوشته حسین پناهی

    [-] اندازه متن [+]
     

    از شوق به هوا

    به ساعت نگاه میکنم

    حدود سه نصف شب است

    چشم میبندم که مبادا چشمانت را

    از یاد برده باشم

    و طبق عادت کنار پنجره میروم

    سوسوی چند چراغ مهربان

    و سایه کشدار شبگردان خمیده

    و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

    و صدای هیجان انگیز چند سگ

    و بانگ آسمانی چند خروس

    از شوق به هوا میپرم چون کودکیم

    و خوشحال که هنوز

    معمای سبز رودخانه از دور

    برایم حل نشده است

    آری از شوق به هوا میپرم

    و خوب میدانم

    سال هاست که مرده ام ...

    صـدای پای تو که می روی

    صـدای پای مــرگ که می آید . . . .

    دیـگر چـیـزی را نمی شنوم !

    ...

    به خوابی هزار ساله نیازمندم

    تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم

    و عادت حمل درای کهنه ی دل را

    از خاطر چشمها و پاها پاک کنم

    دیگر هیچ خدایی

    از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند

    و آسمان غبارآلود این دشت را

    طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد

    دم به کله میکوبد و

    شقیقه اش دو شقه میشود

    بی آنکه بداند

    حلقه آتش را خواب دیده است

    عقرب عاشق.....


    صفر را بستند

    تا ما به بیرون زنگ نزنیم

    از شما چه پنهان

    ما از درون زنگ زدیم!

    شناسنامه

    من حسینم

    پناهی ام

    من حسینم , پناهی ام

    خودمو می بینم

    ...خودمو می شنفم

    تا هستم جهان ارثیه بابامه.

    سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش

    وقتی هم نبودم مال شما.

    اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم

    با من بگو یا بذار باهات بگم

    سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو

    ها؟!

    پیست!!

    میزی برای کار

    کاری برای تخت

    تختی برای خواب

    خوابی برای جان

    جانی برای مرگ

    مرگی برای یاد

    یادی برای سنگ

    این بود زندگی....

    شب در چشمان من است

    به سیاهی چشمهایم نگاه کن

    روز در چشمان من است

    به سفیدی چشمهایم نگاه کن

    شب و روز در چشمان من است

    به چشمهای من نگاه کن

    چشم اگر فرو بندم

    جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت

    کهکشان ها، کو زمینم؟!

    زمین، کو وطنم؟!

    وطن، کو خانه ام؟!

    خانه، کو مادرم؟!

    مادر، کو کبوترانم؟!

    ...معنای این همه سکوت چیست؟

    من گم شده ام در تو... یا تو گم شده ای در من... ای زمان؟!

    ... کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ...

    کـــاش !

    دیواره ها برای کوبیدن سر ناز کند

    گریزی نیست

    اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است

    باید سر به بیابانها گذاشت!

    در

    سلام ،

    خداحافظ !

    چیزی تازه اگر یافتید

    بر این دو اضافه کنید

    تا بل

    بازشود این در گم شده بر دیوار...

    سالهاست که مرده ام

    بی تو

    نه بوی خاک نجاتم داد،

    نه شمارش ستاره ها تسکینم...

    چرا صدایم کردی ؟

    چرا ؟

    بــی شــــکـــــ . . .

    جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند

    چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق

    جهـــانی بـــرای تـــــو. . .

    بهزیستی نوشته بود:

    شیر مادر, مهر مادر, جانشین ندارد

    شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد

    پدر یک گاو خرید

    و من بزرگ شدم

    اما هیچکس حقیقت من را نشناخت

    جز معلم ریاضی عزیز ام

    که همیشه می گفت

    گوساله, بتمرگ

    لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند

    ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند...

    و اما تو! ای مادر!

    ای مادر!

    هوا

    همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد

    و هنگامی تو می خندی

    صاف تر می شود...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:حسین,پناهی,دلنوشته,زیبا,مادر,شوق,عکس,ساعت,نگاه,خوشحال,اسمان,کودک,درون,پنهان,عقرب,
  • جوک جدید و باحال

    ایرانسل :
    مشترک گرامی چته ؟ چه مرگته ؟ تو فکری ؟
    برو  از سر کوچه یه شارژ هزاری بخر  ۲۰۰ تومن جایزه بدم خوشحال شی …
    .
    .
    .
    غضنفر در گوش راننده پچ پچ میکرده.میگن چی میگه؟
    راننده میگه:بابا دیونم کرده میگه چپ کن بخندیم!
    .
    .
    .
    چیز چیست ؟
    کلمه ایست شگفت انگیز در زبان فارسی که میتواند جایگزین تمـــام کلمات دیگر شود ؛
    زمانی که طرف کم می آورد از آن کلمه در جمله اش استفاده میکند ؛
    به مثال های زیر توجه کنید :
    چیز اینو کجا گذاشتی ؟
    خواستم خدایی نکرده یه وخ چیز نشه …
    برو پیش فلانی چیز کن !
    .
    .
    .
    هنوز هستن کسایی که در مقابل شوخیت میگن : “بخندم یا لخت شم سینه بزنم ؟؟؟”
    هنوز منقرض نشدن …
    .
    .
    .
    یه بار با بابام دعوام شد،
    ولی چون امکانات نداشتم نتونستم خواننده بشم بیخیال شدم آشتی کردم …
    .
    .
    .
    راستش هنوزم منتظرم یه روز یه خانوم و آقای پولداری بیان خونمون،
    بعد مامانم بگه عزیزم ما تا حالا بهت دروغ گفته بودیم اینا پدر و مادر واقعی تو هستن … !!
    .
    .
    .
    یه کرم خاکی خودشو تکوند ، بعدش دیگه فقط یه کرم معمولی بود !
    .
    .
    .
    دختره میره پیتزا فروشی یه پیتزا سفارش میده ،
    صندوق دار میپرسه پیتزاتون چند قسمت بشه ؟ ۶ یا ١٢ قسمت ؟
    دختره میگه وای نه من ١٢تا نمیتونم بخورم همون ۶ قسمتش کنید …
    .
    .

    javahermarket

    تقدیم به

    مادر دوستت دارم وتا ابد به تو محتاجم

    تا ابد دوستت دارم وبه تو محتاجم

    و همین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود

    خودم را از تو دور کرده ام ، با این وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم برپاست

    تو مامن و سرپناه من هستی

    که مرا از گزندها و آسیب ها حفظ می کنی

    من از دیوارها می گذرم و پرواز می کنم

    و تمام کارهایی را که باید ، انجام می دهم تا در پناه تو باشم

    شاید من یاغی وسرکش باشم

    اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است

    من منتظر لبخند درخشان و پر غرور تو هستم ، مادر

    لبخندی که هر گره ای را باز می کند

    برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متاسفم

    اما بعد از طوفان های کوچک

    این آرامش است که پا برجا خواهد ماند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:یاغی,سرکش,سرشار,عشق,غرور,مادر,لبخند,رنج,گزند,اسیب,ارامش,طوفان,دیوار,پرواز,
  • تمام شيشه ها را چيديم پشت پنجره

    تمام شيشه ها را چيديم پشت پنجره
    در سرما ي صبح پاييزي امروز
    مادر ترشي هايش را گذاشت
    و من خنده هايم را
    روز خوبيست
    آرامم
    صداي باران
    صداي صبح
    مهر تو
    گرمي عطر مادر
    و نوشته هاي من
    بايد بروم
    دلم تنگ خانه ميشود
    زود
    اما بايد بروم
    همينگونه در رفت و آمدي مداومم
    تو مايوس مباش
    بگذارد بر روال خود بگذرد كارها
    در انتها ي روز وقتي خسته باز گشتي
    وقتي دلت گرفت
    و دلتنگيم را داشتي
    وقتي آغوشي خواستي و اندك تسلايي براي گرم شدن
    بياو به نوشته هايم سربزن
    اين دل نوشته ها
    براي توست
    براي تمام دلهايي كه ميخوانند و ميدانند
    فصل عاشقي
    فصل غريبيست
    بيا و واژه هايم را بچين
    بنگر كه تا چه حد" دوستت ميدارم"
    روزگار اينجا هم تعريفي ندارد
    تا دلت بخواهد تنهاييست
    اما باز هم شكر...
    دل تنگي كه تمامي ندارد
    قصه دل
    نوشته بر اضطراب هر لحظه بغض هاييست
    كه تمايلي به شكستن دارند
    باران امروز را دوست دارم...
    و با " تو بودن را بيشتر "

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:نوشته,فصل,اندک,تسلا,انتها,دلتنگی,اظطراب,شکر,اغوش,مادر,خنده,
  • لحظه هاي شب با باران گره خورد تا صبح

    لحظه هاي شب با باران گره خورد تا صبح
    هي باريد بر پنجره
    و مرا بيدار نگاه داشت
    توهم بيدار بودي
    تنها در بستر بيماريت به چه فكر ميكردي؟
    ترنم ملايم لالاييم را بر خود شنيدي؟
    سرشار از رهاييست
    سرشار از بوسه هايي كه درد هايت را به يغما ميبرد
    خدا را ميبويي
    او كه در رنگ پريدگي اين روزها بيشتر بر قلبمان ميخندد
    باز هم حس ميشود
    و كساني كه در تردد آمد و رفت اين ايام كنار ما ميمانند
    سلامي ميدهند
    و حالي ميجويند....
    نميتوانم بخوابم
    نميتوانم بي تو بخوابم
    فضاي اطاق را بوي عطر مادرم پر كرده است
    به خوابي شيرين رفته است
    تمام دلهره هايم را
    كنار آرام بي قرار اين شبها نفس ميكشم
    من
    اين چشمها را به ياد تو بوسيده ام
    اين باران امشب با دل من همراه است
    خوب من اندكي بخواب
    من بيدارم دربرت...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:سرشار,عطر,مادر,نفس,امشب,اندک,خواب,درد,پریدگی,فضا,اتاق,دلنوشته زیبا,بیمار,صبح,پنجره,یغما,
  • مادر

    مادر سر چشمه گیتی...
    غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن او که همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی سوار بر بال پرنده محبت دید.
    آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی اوست؟
    مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد...
    مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک...روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت.
    مادرم:
    قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار، تا چشمانم بهشت را نظاره کنند..

    javahermarket

    آسيب شناسي فك و فاميل

    - خاله
    معناي لغوي: خواهر مادر
    معناي استعاره اي: هر زني كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد.
    نقش سمبليك: يك خانم مهربان و دوست داشتني كه خيلي شبيه مادر است و هميشه براي شما آبنبات و لباس مي خرد.
    غذاي مورد علاقه: آش كشك.
    زير شاخه ها:
    شوهر خاله: يك مرد مهربان كه پيژامه مي پوشد و به ادبيات و شكار علاقه مند است.
    دختر خاله،پسر خاله: همبازي دوران كودكي كه يا در بزرگسالي عاشقش مي شويد اما با يكي ديگه ازدواج مي كنيد يا باهاش ازدواج مي كنيد اما عاشق يكي ديگه هستيد.
    مشاغل كاذب: خاله زنك بازي، خاله خانباجي.
    چهره هاي معروف: خاله خرسه، خاله سوسكه.
    داشتن يك خاله ي مجرد در كودكي از جمله نعمات خداوندي است.



    ۲ -عمه
    معناي لغوي: خواهر پدر
    معناي استعاره اي: هر زني كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد،هر زني كه مادر چشم ديدنش را نداشته باشد.
    نقش سمبليك: به عهده گرفتن مسئوليت در موارد ذيل:
    ۱- جواب همه ي فحش هايي كه مي دهيد. مثال: عمته...
    ۲- جواب همه ي محبت هايي كه مي كنيد. مثال: به درد عمه ات مي خوره...
    ۳- توجيه كليه ي بيقوارگي ها،رفتارهاي نامتناسب شما (تنها براي دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتي.
    ۴- خيلي چيزهاي بدِ ديگه. از ذكر مثال معذوريم...
    غذاي مورد علاقه: شله زرد، سمنو.
    زير شاخه ها:
    شوهر عمه: يك مرد پولدار كه سيبيل قيطاني دارد و چندش آور است.
    پسرعمه/دخترعمه: همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي حالتان را به هم مي زنند!!
    مشاغل كاذب Match-Making.
    چهره هاي معروف: عمه ليلا.
    داشتن يك عمه كه در توصيفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسي هاي زندگي است.



    3- دايي
    معناي لغوي: برادر مادر
    معناي استعاره اي: هر مردي كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد،هر مردي كه پتانسيل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد.
    نقش سمبليك: يكي از معدود مرداني كه هر چند به سياست علاقه مند است اما حس گرمي به شما مي دهد، هميشه حرفهايتان را مي فهمد و مي شود پيشش گريه كرد.
    غذاي مورد علاقه: فسنجون.
    زير شاخه ها:
    زن دايي: يك زن چاق و شاد كه خيلي كدبانو است و جلوي مادر قپي مي آيد.
    پسردايي،دختردايي: همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي مثل يك همرزم ساپورتتان مي كنند.
    چهره هاي معروف: علي دايي، دايي جان ناپلئون.
    سعي كنيد حتمن حداقل يك دايي داشته باشيد.


    4- عمو
    معناي لغوي: برادر پدر
    معناي استعاره اي: هر مردي كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد.
    نقش سمبليك: يكي از مرداني كه شما هميشه بايد بهش بوس بدهيد و بعد برويد كارتون ببينيد تا او با پدر حرفهاي جدي بزند. يكي از مرداني كه مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزي مي پزد و هميشه وقتي مي رود پدر ساكت شده، به فكر فرو مي رود.
    غذاي مورد علاقه: قرمه سبزي، آبگوشت.
    زير شاخه ها:
    زن عمو: يك زن خوشگل كه زياد به شما توجه نمي كند و خودش را براي مادر مي گيرد،
    دخترعمو،پسرعمو: همبازي دوران كودكي كه اگر تا هجده-بيست سالگي دوام آورده باهاش ازدواج نكنيد خطر را از سر گذرانده ايد.
    مشاغل كاذب: بازي در قصه هاي ايراني-اسلامي.
    چهره هاي معروف: عمو زنجيرباف، عمو يادگار، عمو پورنگ.
    داشتن يك عمو ي پولدار خيلي خوب است.

    javahermarket

    هیچوخت زود قضاوت نکن

    ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

    *****
    حرف دلتو بزن
    پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

    پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    غفلت کرده‌ای مــادر !

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا