یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

یاد اون جانباز به خیر

داستان کاریکاتورهای روزنامه دانمارکی علیه پیامبر اسلام را که فراموش نکرده اید.
همه معترضان می شکستند، می سوزاندند، پاره می کردند،
فحش می دادند، تحریم می کردند، فریاد می زدند و بر سر و سینه می کوبیدند.
اما یک جانباز در تهران کاری کرد که باید تمام قد ایستاد در مقابل این همه شعور و شرف و انسانیت ...
در آن رونق بازار\" زدن و شکستن و خرد کردن و تحریم کردن \" ،
یک جانباز در تهران رفت روبروی سفارت دانمارک یک سکو گذاشت.
بعد رفت بالای آن در حاليکه هنر نقاشی و رنگ و بومش را هم با خودش برده بود.
او می توانست پرچم آتش گرفته دانمارک را نقاشی کند یا هر نقاشی لبریز از خشم و نفرت را.
اما او همه هنرش را ریخت روی بوم و زیباترین تصویر را از حضرت مریم ترسیم کرد.
او با مهربانی تمام، ظرفیت یک مسلمان را به رخ همه کشید.
او ثابت کرد اعتراض فقط در شکستن و آتش زدن نیست ...
\" زیبایی\" می تواند نماد یک \"اعتراض\" باشد

کاش از آفتاب یاد میگرفتیم که بی دریغ باشیم در غم ها و شادیهایمان
حتی در نان خشکمان و کاردهایمان را جز برای قسمت کردن بیرون نکشیم ...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:کاش ,افتاب,تحریم,دانمارک,جانباز,نقاشی,رنگ,بوم,شعر,شعور,اسلام,قران,شادی,
  • شعر زیبا

    شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
    اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
    گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
    نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی



    یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
    و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
    و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت
    ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته



    و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
    ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود
    نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
    افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش


    اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
    بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
    شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد
    چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را


    بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
    و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من
    بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من


    به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
    به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم
    و او هرلحظه سر را رو به بالاها
    شکر می کرد ، پس از چندی



    هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
    و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
    به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟


    در این صحرا که آبی نیست
    به جانم ، هیچ تابی نیست
    اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
    برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست


    واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
    نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و
    من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم



    دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
    نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟



    و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
    که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد
    دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه


    مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
    نشست و سینه را با سنگ خارایی
    زهم بشکافت ، زهم بشکافت


    اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
    زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
    و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد


    نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
    به من می داد و بر لب های او فریاد
    بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
    دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل



    و من ماندم نشان عشق و شیدایی
    و با این رنگ و زیبایی
    و نام من شقایق شد
    گل همیشه عاشق شد

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:رنگ,شفا,خار,شاخه,گل,رز,شیدا,تردید,زیبایی,شقایق,عاشق,هرگز,دعوا,,
  • "دلِ تنگ "

    سر خود را مزن اينگونه به سنگ،
    دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!!
    منشين در پس اين بهت گران
    مَدَران جامه‌ي جان را، مَدَران!!
    مكن اي خسته در اين بغض درنگ..
    دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!
    پيش اين سنگدلان،

    قدر دل و سنگ يكي‌ست
    قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يكي‌ست..
    ديدي آنرا كه تو خواندي به جهان يارترين؛
    سينه را ساختي از عشقش سرشارترين...
    آنكه مي‌گفت منم بهر تو غمخوارترين..
    چه دلازارترين شد
    چه دلازارترين...
    ناله از درد مكن،
    آتشي را كه در آن زيسته‌اي
    سرد مكن

    با غمش باز بمان
    سرخ‌رو باش از اين عشق و سرافراز بمان

    راه عشق است كه همواره شود از خون، رنگ
    دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:درد,ناله,سینه,زیست,سرافراز,خون,رنگ,سنگ,قدر,شباهنگ,دیوانه,دلتنگ,گران,غمخوار,
  • نبودنت چه ها کرد با دیشبم

    سلام عزیز دلم دلم انقده برات تنگ شده که نگو . ای خدا دلم لک زده برای عزیزم گفتنت شده

    وای فرشته شبا انقده دلم میگیره حالا که نیستی روزام به زور شب میشه

    شبام هم که خواب نداره کجای اخه رفتی با حرفا رنگ عوض کردی توی که دم از یک زنگی میزدی اصلا مهم نیست انتخابت چیه هییییییییییییییییی

    می دونم اخر قصه منو تو تنهای منه

    وای خدا بی معرفت یه خدا حافظی می کردی درسته هم رنگه باباتینا شدی ولی بد نیست یاد رنگ قبلتم باشی

    من که دیگه جون نموندش

    میگی چرا خب نصفه تنم پیشم نیست پاره تنم گمشده

    چرا که دیگه حالا که اشکم رو نامه هاته تو هم داری به حرفت بابات گوش می دی

    هیییییییییییییی

    اشکال نداره من همیشه تنها بودم بازم می مونم تو نگران پدرت باش عشقم بیا بهم یه قول بده دیگه به خاطم جلو رو بابات واینسا گناه داره

    هرچی گفت بگو چشم گور بابای منو احسایم گوره بابای بعد من تو خوش باشی من خوشم خاطراتت

    .

    رفتی فکر کردی میشه با خاطراتت ساده به بقییه زندگی ادامه داد

    رفتی حالا جات خالی شده . به کسی هم جرئت نمیدم جای تو بشینه مثل تو یکی واسم اونوم خودتی اگه تو نیومدی پس کسی هم حق نداره بیاد

    وای خدام فرشتمو به تو میسپارم

    نذاری یکی اشک تو چشاش بیاره الان که با خانوادش خوشه بذار خوش باشه این خوشی ها رو براش زیاد کن

    بذار بازم من از یادش برم بذار من یادش نیوفتم مثل قبلا بذار ساده بگذره

    بذار من باشم غم درونم به اون…

    گلم دیشب نفهمیدم بی تو چطوری سر شد 7 ساعت مثل 100000 دقیقه برام گذشت.بی تو گذشت شبام همیشه با تو سر می شد قد 10 ثانیه هم نمیشد کله 7 ساعت

    شرمنده سر درد دارم نمی تونم ادامه بدم مواظب خودت باشیاااا دیگه نگمااا



    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,اشکال,نصف,معرفت,خدا,احساس,تنها,رنگ,لک,مهم,عزیزم,
  • برای دل کوچکم گریه کن

    برای دل کوچکم گریه کن

    به دریا قسم

    که من بی قرارم بیا یار خوبم

    کنارم بیا

    برایم حکایت کن ازعشق

    از زندگی از شکفتن

    تو خوبی

    تو خوبی ومن عاشق خوب بودن

    کنارم بمان و با چشمهای

    که زیباترین رنگ دنیا ست

    نگاهم کن هر روز

    که من با نگاهت

    به قلبت سفر می کنم

    برای دل کوچکم گریه کن

    که من سخت بی تابم امشب

    کنارم بیا

    مرا هم صدا کن

    بیا آسمان را بجویم

    و بیداری لحظه ها را

    کنارم بیا

    بیا تا که باران ببارد

    و دنیای ما را طراوت بگیرد

    بیا سبز باشیم

    و سبزینه ها را بکاریم

    برای دل کوچکی گریه کن

    که خواهان دریاست

    که پرواز را دوست دارد

    که آبی ترین شعر خود را

    فقط با امید تو ای عشق زیبا

    برا ی دلت می سراید

    برای دل کوچکی گریه کن

    که دلتنگ آری دلتنگ و تنهاست

    برای دل مهربانی

    که با هرچه خوبیست

    تو را دوست دارد

    تورا تا ابد دوست دارد

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:قلب,سفر,نگاه,زیباترین,رنگ,دنیا,عاشق,چشم,حکایت,زندگی,سبز,ابی,شعر,دلتنگ,تنها,ابد,دوست,
  • باور کن

    دل

    تنگ توست

    بهانه هايش

    همه

    از آن توست

    چه كنم

    باران كه ميبارد

    ياد عهديست كه در خفا بين چشمان ما بسته شد

    رنگ خودخواهي به خود نگير

    ديدار در انتظار توست

    نگاهش به سمت توست

    به راه توست

    هر طپش قلبش

    براي توست

    ارام تر بگذر

    اين فكر آشفته را رها كن

    مهاركن

    كمي به وقت خستگي هارا چشيدن

    مرا باور كن

    دوست داشتنم را

    بدون خرده گيري

    بدون هراس

    بدون مهار

    بدون آنكه بخواهي چرايش را رنگ دهي

    باور كن

    دوست داشتنت را

    بيشتر از اينها

    باور كن

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,طپش,انتظار,چشمان,عهد,بهانه,اشفته,رها,خستگی,باور,مهار,رنگ,هراس,خرده,,
  • چگونه با تو سخن بگويم ..

    چگونه با تو سخن بگويم ..

    نمي دانم …

    لحظه هايي است همه اش لذت مهر


    گويا كه دير زماني است كه بانوازش پر مهر دستان لطيف مهربانت

    شاخه هاي ذهنم تازه جوانه زده است.

    سر از خاك بلندكرده است

    و از آن همه رنج و دشواري و عذاب بي كسي و غم تنهايي ،

    كه همه چون دستان پليد گوري آن را در بر گرفته بودند

    و هردم در بستر ساكت و سياه و خشن خاك ميخواباندند ،

    سر بركشيده

    و تمام آن تار و پود پوچي و سياهي ظلمت تباهي يك عمر دررنج و عذاب سوختن
    را

    پاك دريده است.

    ديدگانم را به سوي آبي بيكران آسمان گشوده اي.

    آن دستان بي جان و ضعيفي را كه تنها براي بودن و ماندن مي خراميد را

    رها كرده اي

    و اينك آزاد

    بر آمده بسوي تو

    براي نياز...

    براي عشق ...

    براي سلام...

    باغ جان من رنگ تازه اي گرفته است.

    ديگر آن پاييز شوم خاطرات گذشته و سياهي تنهايي و زندان بودن راضي ام نمي
    كند. .

    برايم رنگ پوچي گرفته اند.

    اينك


    مي جويم …..


    javahermarket

    تو فراموش نخواهي شد

    از خانه به سوي زمان
    در حركتم
    قرار بود
    در باران هميشه يادمان بيايد كه ما
    مهري به دل بستيم
    كه از سرشت عشق
    شگفتي آفريد...
    اما نميدانم چرا آنقدر باران امد
    تا كه كشته هايمان را آب برد
    ديگر نه از گندم سرزمين من خبري هست
    نه از آفتاب گرم مهرتو
    من
    اينجا در حركتي ديوانه وار
    دلزده از تمام رحمت ها
    بازهم نقش تو را پررنگ تر از هميشه
    به تصوير ميكشانم
    من ساقه اين گندمهاي به آب نشسته را
    همچنان داس ميزنم...
    تو ميتابي من
    اما
    زميني ديگر ندارم.
    آري خوب من:
    تو فراموش نخواهي شد
    نمور و تاريك
    ايستاده در گوشه اي
    نشاندمت
    تا كه
    هزاران حلقه عهد را در باران
    رها كنم
    از خيال وسوسه
    از ياد مهر...شگفتی.افرید.سرزمین.افتاب.باران

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,زیبا,شعر,گندم,رنگ,میتا,فراموش,حلقه,عهد,خیال,وسوسه,,
  • فسیل

    بعضي ها
    باران را حس ميكنند
    و بعضي ها
    فقط خيس بارانند
    من گرچه ساليان سال است كه چتر را بر سرم گرفته ام
    اما
    بوي باران همزاد منست
    من از جنس همان طراوتيم كه بر خاطر دلت نشست
    خيس بارانهاييم كه
    دوست ندارم
    لطافت باراني اين روزها را
    بگيرد...
    من
    گرچه پر از نيازم
    گرچه ايستاده ام
    تنها
    روبه دريايي كه هزاران خروش ميكند و من سكوت
    گرچه دلم بازي باراني بدون چتر را مي خواهد
    اما
    اين دستها محرم هر نگاهي نميشود
    من
    دل به هرچه رنگ دارد نميدهم
    چرا هميشه غمها براي هردلي بزرگتر از اسارت رنجيست كه ديگري ميكشد؟
    گاهي كمي
    فقط كمي
    مهربانتر باش
    خاطرات ادمي
    چوبهايي خيس اند
    نه ميسوزند و نه خاكستر ميشوند
    مي پوسند
    و از جايشان
    فسيل ها سر ميزند

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:فسیل,غم,خیس,خاکستر,بزرگتر,محرم,چتر,خروش,سالیان,لطافت,بارانی,تنها,رنگ,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    یاد اون جانباز به خیر

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا