یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

چرا....!

کاش تو تمام لحظه هایی که نگاهت همچون همنواز تمامی لحظه هایم کنارم بود میتونستم بگم وقتی نباشی تمومه واسم دنیا اما هر بارم که گوشه ای و به بهونه ای خواستم تلنگری از هیاهوی این دل سراسر بارونی رو بهت بگم...

فقط خنده روی لبهام و که تزیینی برای گم کردن درد این جزیره تنهایی هام بود رو میددی و به مزحکه میگرفتی بازی عشقی رو که در هر لحظه از لحظه های بی تو بودنم شروع به ساختن بهشتی که با تو اومدنت برای همیشه و حالایی که به انتظار برگشتنتم هنوز هم...

کاش میدونستم فردایی هم هست که تمام زیبایی ها و قشنگی با هم بودنمون رو نشون کرده که تو یه چشم به هم زدنی به راحتی شکارش کنه و منو تو تمام این مدت فقط با تمام خاطرات تو و با تو بودنم و فقط یک سوال تنها بزاره....

اون سوال هم چیزی نیست جز...

چرا....! و به کدامین گناه....!

کاش که فقط یادی کنی از این دل طوفان زده بارونی....

که هنوز هم به یادت زنده ام....

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:کدامین,گناه,طوفان,قشنگی,تنها,سوال,هیاهو,زیبایی,همنواز,بارون,
  • در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها

    صدائی خسته در صد واژه ی مبهم

    وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک

    میان خیسی هرخط دفتر

    در تب فریاد

    وچون سرخی غمبار شقایق ها

    نگاهی غمزده خونین

    درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه

    وتکرار خطوط اشک

    میان خط به خط دفتری خاموش.



    واما بازهم خاموشی واندوه

    ودر صدها سوال مانده در تردید

    به سرگردان سکوتی

    باز پیچیدن بخود... در یاس نا سامان یک" بودن"



    نیازی سخت درمانده

    به فریادی ز قعر سینه ای همواره درخاموشی مطلق

    ویک نومیدی سخت وسیاه از هرچه بودن

    در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها



    اگر حق هم چنین باشد

    چنین حق دل من نیست

    نه حتی حق تودر بودنی

    تنها برای زنده بودن ها .... فقط یکبار!

    نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن

    فقط یکبار!





    ولیکن " زندگانی" ... "زنده بودن" نیست

    بسی بالاتر از" این" حق "بودن " هاست

    ....

    ...واما عشق...

    گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما...

    رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها!

    زدنیا حق من" اینگونه بودن"



    بازهم حق دل من نیست

    نه حتی تو!!!



    خداوندی که جان بخشیده قلبی را

    به هر تن در جهان خویش

    تنی آزاده را روی زمین همواره میجوید

    واما آدمی درحد جای خود

    گرفته حق بودن را ....میان این زمینِ ِ تا ابد

    درگیر ناحقی!!!!

    نه دیگر !!! حق تو یا حق من "اینگونه بودن"نیست !!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:سرگردان,سیاه,سوال,شقایق,تکرار,ادم,قلب,حق,دل,خدا,جعان,همواره,
  • فرشته بیکار

    مردی خواب عجیبی دید . او در عالم رویا دید که نزد فرشتگان رفته و به کارهای آنها

    نگاه می کند هنگام ورود ، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند

    و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند ، باز می کنند و آنها را

    داخل جعبه هایی می گذارند.

    مرد از فرشته‌ای پرسید : شما دارید چکار می کنید ؟

    فرشته در حالیکه داشت نامه ی را باز می کرد ، جواب داد : اینجا بخش دریافت است ،

    ما دعاها و تقاضاهای مردم زمین را که توسط فرشتگان به ملکوت می رسد به خداوند

    تحویل می دهیم

    مرد کمی جلوتر رفت . باز دسته بزرگ دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل

    پاکت می گذارند و آنها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

    مرد پرسید : شماها چکار می کنید ؟

    یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمات خداوند

    را توسط فرشتگان به بندگان زمین می فرستیم.

    مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته!!

    مرد با تعجب از فرشته پرسید : شما اینجا چکار می کنی و چرا بیکاری ؟

    فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده

    ، باید جواب تصدیق دعا بفرستند ولی تنها عده بسیار کمی جواب می دهند .

    مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب تصدیق دعاهایشان را بفرستند ؟!

    فرشته پاسخ داد : بسیار ساده است ، فقط کافیست بگویند :خدایا متشکریم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:فرشته,کاغذ,بیکار,داستان,مرد,جهنم,بهشت,شیطان,خدا,دعا,خدایا,شکر,سوال,
  • سه پرسش سقراط

    هر زمان شايعه اي روشنيديد و يا خواستيد شايعه اي را تکرار کنيد اين فلسفه را در ذهن خود داشته باشيد!
    در يونان باستان سقراط به دليل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود. روزي فيلسوف بزرگي که از آشنايان سقراط بود،با هيجان نزد او آمد و گفت:
    سقراط ميداني راجع به يکي ازشاگردانت چه شنيده ام؟
    سقراط پاسخ داد:
    \"لحظه اي صبر کن.قبل از اينکه به من چيزي بگويي از تومي خواهم آزمون کوچکي را که نامش سه پرسش است پاسخ دهي.\"مرد پرسيد:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اينکه راجع به شاگردم بامن صحبت کني،لحظه اي آنچه را که قصدگفتنش را داري امتحان کنيم.
    اولين پرسش \"حقيقت\" است.کاملا مطمئني که آنچه را که مي خواهي به من بگويي حقيقت دارد؟مرد جواب داد:\"نه،فقط در موردش شنيده ام.\"سقراط گفت:\"بسيار خوب،پس واقعا نميداني که خبردرست است يا نادرست.
    حالا بيا پرسش دوم را بگويم،\"پرسش خوبي\"آنچه را که در موردشاگردم مي خواهي به من بگويي خبرخوبي است؟\"مردپاسخ داد:\"نه،برعکس…\"سقراط ادامه داد:\"پس مي خواهي خبري بد در مورد شاگردم که حتي درموردآن مطمئن هم نيستي بگويي؟\"مردکمي دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.سقراط ادامه داد:
    \"و اما پرسش سوم \"سودمند بودن\" است.آن چه را که مي خواهي در مورد شاگردم به من بگويي برايم سودمند است؟\"مرد پاسخ داد:\"نه،واقعا…\"سقراط نتيجه گيري کرد:\"
    اگرمي خواهي به من چيزي رابگويي که نه حقيقت داردونه خوب است و نه حتي سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من مي گويي؟

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:سقراط,داستان,شایعه,شاگرد,کنجکاو,سودمند,درست,سوال,فیلسوف,فلسفه,شنیده,خوب,
  • کافکا و داستان عروسک

    داستان از اين قرار است که يک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه‌اي مي افتد که داشت گريه مي کرد.
    کافکا جلو مي‌رود و علت گريه ي دخترک را جويا مي شود...
    دخترک همانطور که گريه مي کرد پاسخ مي‌دهد : عروسکم گم شده !
    کافکا با حالتي کلافه پاسخ مي‌دهد : امان از اين حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت !!!
    دخترک دست از گريه مي‌کشد و بهت زده مي‌پرسد : از کجا ميدوني؟
    کافکا هم مي گويد : برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه !
    دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه که کافکا مي‌گويد : نه . تو خونه‌ست. فردا همينجا باش تا برات بيارمش ...
    کافکا سريعاً به خانه‌اش بازمي‌گردد و مشغول نوشتنِ نامه مي‌شود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است !
    و اين نامه‌ نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه مي‌دهد ؛ و دخترک در تمام اين مدت فکر مي‌کرده آن نامه ها به راستي نوشته‌ عروسکش هستند...
    و در نهايت کافکا داستان نامه‌ها را با اين بهانه‌ عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان مي‌رساند...
    *
    اين؛ داستان همين کتاب “کافکا و عروسک مسافر” است.
    اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکي کند و نامه‌ها را – به گفته‌ي همسرش دورا – با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستان‌هايش بنويسد؛ واقعا تأثيرگذار است...
    او واقعا باورش شده بود. اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان مي‌شود.
    - امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟
    اين دوّمين سوال کليدي بود و کافکا خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود ، پس بي هيچ ترديدي گفت : چون من نامه‌رسان عروسک‌ها هستم...!



    پی نوشت :

    فرانتس کافکا (۳ ژوئیه، ۱۸۸۳ - ۳ ژوئن، ۱۹۲۴) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان در قرن بیستم بود.
    آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 18 مهر 1391برچسب:نویسنده,عروسک,داستان,زیبا,جالب,پر فروشترین,تردید,کلید,سوال,نامه,کتاب,عروسی,
  • سوال ریاضی از حضرت علی

    شخصی از امام علی(ع) پرسید:عددی را به دست من بده که قابل قسمت بر 2و 3و 4و 5و 6و 7و 8و 9و 10 باشد بی آنکه باقی بیاورد.

    امام علی بی درنگ به او فرمود:

    " اضرب ایام اسبوعک فی ایام سنتک "
    یعنی:" روزهای هفته را بر روزهای یک سال خودت ضرب کن"

    سوال کننده هفت را در 360 ضرب کرد.حاصل آن یعنی 2520 بر تمام آن اعداد قابل قسمت بود بی آنکه باقی مانده بیاورد.

    منبع: شرح بهایه به نقل از ترجمه کشکول شیخ بهایی

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:امام علی,سوال,ریاضی,شیخ بهایی,2520,,
  • داستان کوتاه : خدا و کودک

    کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
    می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
    خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
    اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
    خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
    کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
    خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
    کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
    اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
    کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
    فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
    کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
    خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
    در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
    کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
    او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
    خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
    خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
    نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
    *** مـادر***
    صدا کنی

    javahermarket

    سوال راجب عشق دختر-پسر؟

    بچه هاچندتاسوال ازتون دارم دوست دارم صادقانه جواب بدین؟؟؟فقط صادقانه جواب بدین؟؟؟

    1.دخترازودترعاشق میشن یاپسرا؟

    2.باداشتن عشقشون کدومشون صادق تره؟ 

    3.هوس بیشترباکدوم طرفه پسریادختر؟

    4.واسه عشقای این دوروزمونه چه اسم های میشه گذاشت؟

    5.ایاعشق دلیلیه واسه دوست داشتن دختر/پسر؟

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:سوال,عشق,دوست,دختر,پسر,عاشقی,صادقانه,سوال راجب عشق دختر-پسر؟,
  • پیامکهای عاشقانه

    پیامکهای عاشقانه

    یک مدتی است که پیامکهایی برایم می آید که فکر نمی کنم از این عاشقانه تر پیامکهایی باشند

    خیلی این پیامکها را دوست دارم دستشون درد نکنند که بهم می فرستند کار خیلی دوست داشتنی انجام می دهند خیلی شیرین و با نمک هستند که کار شیرین و بانمکی انجام می دهند

    یک مدتی است که روز شماری می کنند برای تولد اماممان حضرت امام رضا علیه السلام
    8 روز مانده
    6 روز مانده
    4 روز مانده
    3 روز مانده
    ببینید این پیامکها را چه حسی پیدا می کنید؟؟ برای من که جالب و حس غریبی بهم دست داده اگر به شما هم می آمد ( شاید هم برای برخی از شما عزیزان هم می آید ) برای روز تولد حضرت امام رضا علیه السلام روز شماری می کنند و براتون یاد آوری می کنند چه حس و حالی پیدا می کنید لطفا بگید ممنون می شوم


    امام رضا (ع) : رحمت خدا بر کسی باد که امر ما را زنده نماید سوال شد: چگونه؟
    حضرت پاسخ داد علوم ما را فرا بگیرد و به دیگران بیاموزد
    هشت روز مانده تا میعاد عاشقان


    امام رضا (ع) : همانا سکوت و خاموشی راهی از راههای حکمت است سکوت موجب محبت و علاقه می گردد سکوت راهنمایی برای کسب خیرات میباشد
    شش روز مانده تا میعاد عاشقان


    امام رضا (ع) :هر کس اندوه و مشکلی را از مومنی بر طرف نماید خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش بر طرف سازد
    چهار روز مانده تا میعاد عاشقان


    استقبال از خادمین رضوی امروز ساعت 16 خیابان... تقاطع... به سمت...
    جشنواره زیر سایه خورشید
    3 روز مانده تا میعاد عاشقان


    حتما تا روز میلاد مبارک حضرت امام رضا علیه السلام روزشماری ادامه خواهد داشت تا اینکه برسیم به روز تولد امام بزرگمان
    در این میان پیامکهای عاشقانه از جاهای دیگر هم بهم میاید

    همایش بزرگ امامزادگان ... با حضور خادمین آستان قدس رضوی امروز ...بعد از نماز مغرب و عشاء در امامزاده غریب حسن(ع)...
    روابط عمومی اداره کل اوقاف


    محفل انس با قرآن با حضور قاری بین الملل حاج ... از مشهد مقدس.......
    .....................
    روابط عمومی اوقاف ...


    جشن ولادت حضرت امام رضا (ع) با مداحی ......
    .................
    هیات جوانان بنی هاشم ....برگزار میگردد.


    دیگر جایی برای حرف دیگری نمی باشد اینها خود کلی حرفند و داغون کننه دل و لرزاننه دل

    فقط دو تا حرف مانده
    واقعا حرم و مرقد امام رضا علیه السلام تکه ای از بهشت است
    تکه ای از بهشت که خداوند متعال از بهشت کنده و در آنجا قرار داده
    آدم که در آن مکان قرار میگیرد احساس میکند که در بهشت است که واقعا هم همین طور است و پا یارای کندن از آن مکان مبارک را نمی کند و چشم زوم می شود به آن مکان مبارک و کندن چشم از نگاه کردن به آن مکان شریف خیلی سخت است

    و دیگر اینکه من و خیلی از ماها واقعا شرمنده اماممان هستیم
    میگیم که مسلمان هستیم هم سنیها وهم شیعه ها فرقی نمی کنند همه مان شیعه هستیم شیعه ی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآل و سلم و امامانمان اما افسوس آیا واقعا پیروان و شیعه ی آن بزرگان هستیم ؟اکثر مان خیلی لنگ می زنیم
    ما آنچنان که پیروانشان باشیم اکثرمان نیستیم فقط و فقط دوستدارشان هستیم که باز جای شکر دارد خداوند متعال حداقل این را برایمان حفظ کند که البته خوب این برامون حفظ خواهد شد چون به هر حال دست خدامون و به خواست خداوند متعال دست پیامبرمون و امامانمون هم بر سرمان هستند و صدامون میکنند و تنهامون نگذاشته اند و نخواهند گذاشت
    این مقداری از اندیشه و حس و حالم بود که سراغم اومد و به فکر وادارم کرد
    دیگران چه فکری کنند و اندیشه ی واقعی هم چه باشد خیلی دوست دارم که بدانم

    پیشاپیش ولادت با سعادت حضرت امام رضا علیه السلام را به شما عزیزان تبریک و شاد باش عرض می نمایم
    در هر دو جهان شاد و خرم باشید

    javahermarket

    استادو....

    چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحانات پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند اما وقتی به شهر خود برگشتند فهمیدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند

    به جای سه شنبه؛ امتحان دوشنبه صبح بوده است.


    بنابر این تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.

    آنها به استاد گفتند: ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم به همین دلیل دوشنبه دیروقت به خانه رسیدیم ....

    استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها فردا بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو ...



    .. روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه ی امتحانی را داد و از آنها خواست تا شروع کنند.

    آنها به اولین سوال نگاه کردند که ۵ نمره از 100 نمره را داشت و سوال بسیار آسانی بود و به راحتی به آن پاسخ دادند سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال ۹۵ امتیازی پشت برگه پاسخ دهند سوال این بود:
    کدام لاستیک پنچر شده بود ؟ !!!!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:دانشگاه,استاد,دانشجو,تفریح,پنچر,سوال,اعتماد به نفس ,سفر,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    چرا....!

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا