یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

کاش بمیرم بی تو...

کاش بمیرم بی تو...
دلم گرفته...

دلم خیلی گرفته...

از همه چیز ، از همه کس...

می دونم دیگه دلتنگیامم واسه همتون یه امر عادی شده، اما نمی دونم چرا هیچ وقت واسه خودم عادی نمیشه؟

خیلی دلخورم...

از عشقم...

از اونیکه منو عاشق کردو خیلی راحت تنهام گذاشت...

میگن عشق فقط تو قصه هاست...

اما من معتقدم عشق وجود داره ، منتها دیگه از مجنون ها و فرهادها خبری نیست....

شایدم من زیادی انتظار دارم...

اما آخه من که واسه اون هرکاری کردم........

هرچی که خواست، شدم........

شدم عاشق، شدم لیلی،شدم تنها،شدم واله،شدم...

همه چیز شدم فقط برای اون شدم...

اما اون چه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راحت تر از همیشه تنهام گذاشت...

دلم سخت گرفته......

دلم سخت شکسته.....

نمی دونم چرا نمی تونم فراموشش کنم...

هرچی از بدیهاش واسه خودم گفتم،اما همشو گذاشتم به پای خوبیاش و نشد که نشد...

چیکار کنم؟

چیکار کنم بدون اون؟؟؟؟؟

آخه خدا جون چرا من؟؟؟؟؟؟

من که هیچ وقت واسه هیچکی بد نخواستم،به هیچکی بد نکردم...

چرا همه بدیهاشونو واسه من میارن؟

چرا همه تنهام میذارن؟؟؟؟؟؟؟

چرا انقدر منو امتحان میکنی خدا؟؟؟؟؟

آخه چرا؟؟؟؟؟؟

تو رو به بزرگیت قسمت میدم جوابمو بده تا آروم بشم...

میخوام حکمتتو بپذیرم....

اما حداقل بهم نشون بده حکمتی داشته این جدایی؟؟؟؟؟

خدا جون خودت داری حال و روزمو می بینی....

چرا جوابمو نمیدی؟؟؟؟؟؟؟

چرا دستمو نمی گیری؟؟؟؟؟؟

چرا کمکم نمیکنی؟؟؟؟؟؟

نمی خوام بیاد،فقط بهم بگو چرا خدای من؟؟؟؟؟؟

دارم دق میکنم...

هنوز نمی تونم بغضم رو بشکنم........

هنوز نمی تونم اشکامو راحت جاری کنم......

هنوز نمی تونم ببارم.....

همه ی دردام شده یه عقده که داره تو دلم سنگینی میکنه...

داره از پا درم میاره...

دارم از نفس می افتم...

دارم ذره ذره نابود میشم...

دارم آروم آروم می میرم......

ای خدا تو که میدونی من گناهی ندارم.......

چرا خدا جونم؟؟؟؟

آخه به من بگو چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

خسته ام...

داغونم...

کم اوردم...

کاش بمیرم بی تو...

کاش بمیرم بی تو...

کاش بمیرم...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,عاشقانه,ارام,دلنشین,دلنوشته,زیباترین,ارامشبخش,حررف دل,عشق,مستی,
  • نارفیق...

    ای نا رفیق..

    به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه ام می زنی

    به حقیقت که هویتت را

    دیر زمان ایست که در زیر پای رهگذران

    به عرضه نهاده ای

    نقابت را بردار...

    زیر پایم را زود خالی کردی

    مجالی می خواستم اندک ... به اندازه یک نفس ..

    این نگاهت چیست ؟

    سلام پر مهرت را باور کنم... یا پاشیدن نمکت را؟

    خنجر را دستت دادم و گفتم

    پشت سر من حرکت کن و مواظبم باش

    اندکی بعد خنجری از پشت در قلبم فرو رفت

    پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود

    نمی دانستم تو هم تاب از پشت خنجر زدن را داری

    تو گناهکار نیستی !

    خنجر را خودم به دستت داده بودم

    به یقین که از دیار عابر هرز نگاه آمده ای

    شکنجه کن... که برای کشیدن درد مانده ام.. نه برای التیام..

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,عاشقانه,ارام,دلنشین,دلنوشته,زیباترین,ارامشبخش,حررف دل,عشق,مستی,
  • دل شکسته..

    نردبان من شکسته است.

    میشود برای من کمی دعا کنی؟

    یا اگر خدا اجازه می دهد.

    یک کمی به جای من خدا خدا کنی؟

    یا که از فراز قله های دور.

    دستی از دعا برای من تکان دهی؟

    راستش دلم مثال یک نماز بین راه.

    خسته و شکسته است.

    می شود مرا کمی دعا کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,عاشقانه,ارام,دلنشین,دلنوشته,زیباترین,ارامشبخش,حررف دل,عشق,مستی,
  • بی تو...

    سخن عشق
    اگر از عشق بپرسید که چیست؟

    این وادی عرفان،همه پیمانه ی کیست؟
    خواهید شنید سکوت ویرانگر او

    که همه ساز سکوتش، غم کاشانه ی کیست!

    از عشق سخن نخواهید شنید!!

    گر چیز شنیدید بپرسید:خروشنده ی کیست؟
    این کرامت همه در یارش بین

    که به جز یار نداند،که ودیوانه ی کیست؟

    عشق را هستس ومستی تومپرس

    که به جز جوروجفا،لعلش به میخانه ی کیست؟

    عاقبت عشق سخن باز گشود!؟

    گفت : این همه رنج مگر حالی کیست؟
    غم کشیدم،کس نداند که چه بود!
    این همه رنج کشیدن به بهانه ی کیست؟


    الناز زمانی پور ؛ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ - 22:25:22 - [ 6 نظر و 5 تشکر]
    خدایا مرا ببخش...خدایا مرا ببخش...اگر صدایت نمی زنم، فراموشت نکرده ام.

    خدایا مرا ببخش...اگر چیزی از تو نمی خواهم، همه جیز را از تو گرفته ام.

    خدایا مرا ببخش...اگر طنابم را گسستم، پوسیده بود محکم ترش را می خواهم.

    خدایا مرا ببخش...اگر آتش عشقت را با اشک هایم بیرون می رانم، دارم شعله ور می شوم.

    خدایا مرا ببخش...اگر خودپرستم، در وجودم تو را یافته ام.

    خدایا مرا ببخش...اگر به دنیا دل بسته ام! در شوره زارش تو را می جویم.

    خدایا مرا ببخش...اگر در عشقت کفر می گویم، قلبم گنجایش این همه رحمت را ندارد.

    خدایا مرا ببخش...اگر چشمانم را بسته ام، می خواهم امشب خواب تو را ببینم.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,عاشقانه,ارام,دلنشین,دلنوشته,زیباترین,ارامشبخش,حررف دل,عشق,مستی,
  • من پاکباز عاشقم از عاشقان تو

    این عشق ماندنی

    این شعر بودنی

    این لحظه های با تو نشستن

    سرودنی است

    این لحظه های ناب

    در لحظه های بی خودی و مستی

    شعر بلند حافظ تو ستودنی ست

    این سر نه مست باده

    این سر که مست مست دو چشم سیاه توست

    اینک به خاک پای تو می سایم

    کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست

    تنها تو را ستودم

    آن سان ستودمت که بدانند مردمان

    محبوب من به سان خدایان ستودنی ست

    من پاکباز عاشقم از عاشقان تو

    با مرگم آزمای

    با مرگ اگر که شیوه تو آزمودنی است

    این تیره روزگار در پرده غبار دلم را فرو گرفت

    تنها به خنده

    یا به شکر خنده های تو

    گرد و غبار از دل تنگم ستودنی ست

    در روزگار هر که ندزدید مفت باخت

    من نیز می ربایم

    اما چه ؟

    بوسه بوسه از آن لب ربودنی ست

    تنها تویی که بود و نمودت یگانه بود

    غیر از تو هر که بود هر آنچه نمود نیست

    بگشای در به روی من و عهد عشق بند

    کاین عهد بستنی این در گشودنی ست

    این شعر خواندنی

    این شعر ماندنی

    این شور بودنی

    این لحظه های پرشور

    این لحظه های ناب

    این لحظه های با تو نشستن

    سرودنی ست

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:روزگار,شکر,خدا,تیره,مفت,مرگ,مست,شوق,خاک,حافظ,مست,شعر,ماندنی,سرودنی,مستی,باده,تنها,لحظه ناب,
  • سخنی چند در عشق

    مراکز عشق به ناید شعاری
    مبادا تا زیم جز عشق کاری
    فلک جز عشق محرابی ندارد
    جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد
    غلام عشق شو کاندیشه این است
    همه صاحب دلان را پیشه این است
    جهان عشقست و دیگر زرق سازی
    همه بازیست الا عشقبازی
    اگر بی‌عشق بودی جان عالم
    که بودی زنده در دوران عالم
    کسی کز عشق خالی شد فسردست
    کرش صد جان بود بی‌عشق مردست
    اگر خود عشق هیچ افسون نداند
    نه از سودای خویشت وارهاند
    مشو چون خر بخورد و خواب خرسند
    اگر خود گربه باشد دل در و بند
    به عشق گربه گر خود چیرباشی
    از آن بهتر که با خود شیرباشی
    نروید تخم کس بی‌دانه عشق
    کس ایمن نیست جز در خانه عشق
    ز سوز عشق بهتر در جهان چیست
    که بی او گل نخندید ابر نگریست
    شنیدم عاشقی را بود مستی
    و از آنجا خاست اول بت‌پرستی
    همان گبران که بر آتش نشستند
    ز عشق آفتاب آتش پرستند
    مبین در دل که او سلطان جانست
    قدم در عشق نه کو جان جانست
    هم از قبله سخن گوید هم از لات
    همش کعبه خزینه هم خرابات
    اگر عشق اوفتد در سینه سنگ
    به معشوقی زند در گوهری چنگ
    که مغناطیس اگر عاشق نبودی
    بدان شوق آهنی را چون ربودی
    و گر عشقی نبودی بر گذرگاه
    نبودی کهربا جوینده کاه
    بسی سنگ و بسی گوهر بجایند
    نه آهن را نه که را می‌ربایند
    هران جوهر که هستند از عدد بیش
    همه دارند میل مرکز خویش

    javahermarket

    وای باران

    شیشه پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه کسي نقش تو را خواهد شست
    آسمان سربي رنگ
    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
    مي پرد مرغ نگاهم تا دور
    واي باران باران
    پر مرغان نگاهم را شست
    در ميان من تو فاصله هاست
    گاه مي انديشم مي تواني
    تو به لبخندي
    اين فاصله را برداري
    تو توانايي بخشش را داري
    دستهاي تو توانايي آن را دارد
    که مرا زندگاني بخشد
    چشم هاي تو به من مي بخشد
    شور و عشق و مستي
    و تو چون مصرع شعري زيبا
    سطر برجسته اي از زندگي من هستي

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:برجسته,بخشش,توانایی,مستی,زیبا,فاصله,زندگی,دلتنگ,عشق,قفس,لبخند,وای باران ,
  • كوك كن ساعتِ خويش !

    كوك كن ساعتِ خويش !

    اعتباري به خروسِ سحري، نيست دگر

    دير خوابيده و برخاسـتنـش دشـوار است

    كوك كن ساعتِ خويش !

    كه مـؤذّن، شبِ پيـش

    دسته گل داده به آب

    و در آغوش سحر رفته به خواب

    كوك كن ساعتِ خويش !

    شاطري نيست در اين شهرِ بزرگ

    كه سحر برخيزد

    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شيرين

    دير برمي خيزند

    كوك كن ساعتِ خويش !

    كه سحرگاه كسي

    بقچه در زير بغل،

    راهيِ حمّامي نيست

    كه تو از لِخ لِخِ دمپايي و تك سرفه ي او برخيزي

    كوك كن ساعتِ خويش !

    رفتگر مُرده و اين كوچه دگر

    خالي از خِش خِشِ جارويِ شبِ رفتگر است

    كوك كن ساعتِ خويش !

    ماكيان ها همه مستِ خوابند

    شهر هم . . .

    خوابِ اينترنتيِ عصرِ اتم مي بيند

    كوك كن ساعتِ خويش !

    كه در اين شهر، دگر مستي نيست

    كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از ميكده برمي گردد

    از صداي سخن و زمزمه ي زيرِ لبش برخيزي

    كوك كن ساعتِ خويش !

    اعتباري به خروسِ سحري نيست دگر

    و در اين شهر سحرخيزي نيست

    و سحر نزديک است

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:کوک,ساعت,دیر,حمام,شهر,مستی,سخن,سحر,نزدیک,كوك كن ساعتِ خويش !,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    کاش بمیرم بی تو...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا