یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

دلم تنگته...

دلت می آید

نمانی

و نگاه هایِ مرا

هزار سال آواره کنی ؟!!
گیرم که هزار سال نه،

یک لحظه!

دلت می آید

نیایی

و چشمانم بر در

خمیده بماند؟!!
گیرم که خمیده نه،

منتظر....

خیلی وقت نیست

فکر می کنم امروز که بگذرد

چند قرن می شود!؟

اشک

نه در پس ِ اندیشه

که بر روی گونه ها جاری ست

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:خمیده,دل,هزار,فکر,قرن,اندیشه,لحظه,
  • فریاد دل

    سلام غریبه اشنا صدام رسید هی بی وفا دارم سلام میدم اااا
    موندم بخدا  هی غصه دوریتو بخورم
    هی غصه نبودنتو بخورم
    اخر از درده عشق به حکمه دوریت میمیرم
    ...............
    چه غریبونه عاشقم
    کسی نمی  دونه عاشقم جز خودشو خداش
    از بس شمردم لحظه ها رو تا ببینمت زبونم بند امد
    بعدشم باطری ساعت ...
    اخرم قسمت دیدن رسید  زمونه  نذاشت ببینمت . زمونه یا روزگار
    من صبر میکنم صبر میکنمو صبر میکنم  تا اون لحظه خوشه دیدار برسه
    حس می کنم موقع دیدنت اشک میریزم
    بغض میکنم .....هیییییییییییی(نفس) خدا
    ..............


     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,عاشقانه,زمونه,روزگار,لحظه,غریبه,اشنا,سلام,,
  • به نام زیباتـرین خطای انسان عـشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق


    هنوز عاشقم با اینکه عشق برام یه کابوسه ...

     هنوز عاشقم با وجود اینکه عشق برام یه شکنجه است.

     عاشق موندم چون با خودم قسم خورده ام که عاشق بمونم ...

     با اینکه عشق یه بازیه ،من این بازی رو دوست دارم .

     چون هم بازیه من تا آخرش می مونه و منو دوست داره . . .

     با اینکه عشق زود گذره ولی من گذر این لحظه ها رو دوست دارم

     چون می دونم زندگی و عمر زود تر از عشق به پایان می رسه. . .

     صادق باش ای عشق جاودان ، لایق باش . . .

     لایق این دل پر از درد من باش

    می دونم که تو لایقی ...

     می دونم که صداقت دل تو اونقدر هست که دل پر از فروغ منو شرمنده پاکی

    کنه . بمون با من بمون چون دوستت دارم بیشتر از اونی که فکر کنی

     یا تو قصه ها بخونی . . .

    باید به حرف اونایی که می گن عشق براشون بی معناست بی توجه بود . 

    عشق تو این دور و زمونه نیست

     ولی من بهش اعتقاد دارم بزار همه فکر کنن دیوونه ام...........

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:عشق,دلنوشته,زیبا,عاشق,صداقت,لایق,زندگی,عمر,عاشق,لحظه,دوست,دل,شرمنده,درد,,
  • لحظه دیدار نزدیک است

    لحظه ی دیدار نزدیک است

    باز من دیوانه ام مستم

    باز می لرزد دلم دستم

    باز گویی در جهان دیگری هستم

    های!نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ!

    های نپریشی صفای زلفکم را دست!

    و آبرویم را نریزی ،دل!

    ای نخورده مست

    لحظه ی دیدار نزدیک است

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:لحظه,دیدار,نزدیک,جهان,دیوانه,مست,دل,غفلت,
  • دوست دارم

    به خداوندی خدا دوستت دارم

    ای تو زیباترین زیبایی ، ای رویای بیداری

    به

    خداوندی خدا دوستت دارم

    ای بیقرار دلم ، ای تک درخت دشت سرخ قلبم ،

    به همین لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

    ای آنکه چشمت بارانی است ،
    ای تو که روحت شادابی است ، و
    رگهایت از خون محبت جاری است

    به آن
    کعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

    زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز
    من ، ای فردای من

    به همان لحظه دیدارمان قسم دوستت دارم

    نمی
    دانم کلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که

    دوستت

    دارم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,مقدس,کعبه,دیدار,لحظه,قسم,مقدس,شادابی,محبت,رویا,بیداری,
  • شاید فردایی نباشد!!!

    همیشه دير می ‌فهميم!
    وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد قدرش را میدانیم:
    يک لحظه آفتاب در هوای سرد غنيمت می‌شود.
    خدا در مواقع سختي‌ ها تنها پناه می‌شود.
    يک قطره نور در دريای تاريکی همه ‌ی دنيا می‌شود.
    يک عزيز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.
    پاييز وقتی که تمام شد٬ به نظر قشنگ و قشنگ ‌تر می ‌شود…
    فرصت ‌ها را از دست نده!
    زندگی آنقدرها هم طولانی نيست…
    شاید فردایی نباشد!
    قدرش را بدان!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,طولانی,افتاب,لحظه,دنیا,قشنگ,سرد,غنیمت,تنها,پناه,دنیا,زندگی,
  • دیشب تاصبح به دنبالت گشتم...

    دیشب تاصبح به دنبالت گشتم...

    لا به لای تمام خاطرات گذشته...

    تمام خویهایم را ورق زدم...

    لحظه لحظه اش را...

    ردپایت همه جا جاریست...

    اما...

    دوباره تکرار داستان همیشگی نبود تو و انتظارمن...

    امروز هم دوباره دنبالت میگردم...

    مثل همه روزهای نبودنت...

    امروز هم سراغت را ازتمام برگها میگیرم...

    شاید برگی را ازقلم انداخته باشم!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:شعر,دلنوشته,انتظار,داستان,سراغ,شاید,قلم,دیشب,انتظار,خاطرات,لحظه,
  • دلتنگ شده ام

    به حس زیبایت سوگند

    زیباییت را نمی بینم ، نمی فهمم

    تو گمان برده ای که من

    زیبای ات را احساس خواهم کرد !

    مگر می شود ؟

    وقتی که احساست مرا

    در آغوش خود چنان سخت می گیرد

    دیگر هیچ نمی فهمم ، دیگر هیچ نمی بینم !


    نه . . . نه به خدا که نمی شود

    آن لحظه نیستم و نمی بینم چیزی را

    مگر احساس زیبای با تو بودن را

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلتنگ شده ام ,احساس,لحظه,شوگند,زیبا,عاشقانه,سخت,لحظه,گمان,,
  • چقدر اين روزها آرام و شادم

    برگشته است
    دوروز گذشته در باوري شيرين گذشته است
    دوروز است كه با هميم
    و در كنار هم
    گشتيم تمام فرصت روز و شب را
    دلتنگ جاهايي بود
    دلتنگ وقتهايي
    آدمهايي
    كفشهاي شادي را پوشيديم
    دست در دست هم
    به خانه قديمي سرزديم
    و به كوچه باغ
    ..
    خنديديم و بسيار قدم زديم
    لي لي زمان را روي تمام روزهاي انتظار خط زنيم
    شب
    سربربالين هم
    ستاره هارا شمرديم
    و خنده ها را چيديم
    حرفها را
    خاطره ها را
    دوري و دلتنگي ها را
    چمدانش هنوز گوشه اطاق من است
    دوباره عازم است
    و چقدر خوشحالم كه آمد
    ديگر حجم اين دلتنگي درون سينه ام نمي گنجيد
    چقدر اين روزها آرام و شادم
    تو برگشته اي و تمام دلتنگي هاي من به ناكجا رفته است
    ...
    ...
    از نوشته ها گفتيم
    از دوستان
    از تمام شعرهايي كه براي هم گفتيم
    از تمام لايكهايي كه پاي نوشته هايمان زديم
    دستهاي هم را فشرديم
    و آهنگ هميشگي را گذاشتيم
    كنارهم نوشيديم و خوانديم
    و لحظه هاي خوشبوي با هم بودن را سير
    بوييديم...

    javahermarket

    خدایا شکرت که آدمم ...

    کاش آدم برفی بودم !!
    دل نداشتم و با خیال راحت زندگی می کردم
    بی مهر بی کینه بی عشق و بی هزار تا
    واژه ی قشنگ دیگه
    عقل نداشتم و می فهمیدم دنیای دیوونه های
    همیشه عاقل چه رنگیه
    دماغم از جنس هویج بود نارنجیه نارنجی و هیچ وقت
    وقتی گریه می کردم قرمزیش راز چشمام را لو نمی داد
    چشمام دو تا دکمه بود شایدم دو تا
    هسته ی آلبالو خشک دو تا بچه ی شیطون
    اونوقت دیگه عینک نداشتم
    وای نمی دونید زندگی رو بی عینک دیدن چه لذتی داره
    هم خوبی هاش قشنگتره و هم زشتی هاش سیاهتر
    سفید بودم سفید سفید رنگ مقدس ترین واژه ی خدا
    رنگ صداقت اونوقت هم دماغ هویجی ام
    بیشتر خودش و نشون می داد هم شال گردنی
    که هنوز عطر دستهای مادر بزرگ رو داشت
    لباس نداشتم این همه لباس ریا و خودبینی و غرور
    از تنم در اومده بود و من فقط لباس پاکی رو تنم کرده بودم
    نه مارک لباسم برام شخصیت می آورد
    و نه رنگین بودنش از بقیه جدام می کرد
    گوش نداشتم تا بدی ها رو بشنوم و زبون نداشتم
    تا باهاش دل بسوزونم و فریاد بکشم
    آدمها با مهربونی نگام می کردن چون یه بازیچه ی قشنگ بودم
    که یا بچه ها توی شادترین لحظه ی
    زندگیشون من رو متولد کرده بودن
    یا یه پدر مهربون بالاخره از سیاهی دود و دم این روزگار
    جدا شده بود و با دستهای خستش من رو ساخته بود
    تا خنده مهمون لبهای دختر یا پسر کوچولوش بشه
    و اینکه مرگ قشنگی داشتم
    خورشید با عشق به من می تابید و من قطره قطره
    با زندگی وداع می کردم و مطمئن بودم بعد از مرگم
    روزمرگی آدها شروع می شه و چه خوب که
    تجربه ی حیاتم روزهای خوش آدما بود نه تکرار هر روزشون
    اما خدایا شکرت که آدمم چون آدم برفی ها
    دستی ندارند که حرفاشون رو وقتی که تنهایی
    بهشون فشار می یاره یواش روی یه ورق سفید داد بزنن
    سپید باشید مثل دانه های رحمت خدا .

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    دلم تنگته...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا